کد مطلب:142074 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

دو برادر در دو سپاه
عمرو بن قرظه انصاری بیرون آمد و از حسین (ع) اجازه خواست تا به میدان برود. پس از آنكه حسین (ع) به او اذن داد، چون شیفتگان بهشت جنگید، تا آنكه گروه بسیاری از لشكر ابن زیاد را، از میان برداشت.

او نه تنها كه با دشمن نبرد می كرد، بلكه همواره از جان امام نیز محافظت می كرد بگونه ای كه از هر شمشیر و تیری كه به جانب حسین (ع) روان می گشت، پیشگیری می نمود، و همگی را به جان خویش می خرید، تا آنجا كه گفته اند: تا او زنده بود زخمی به حسین (ع) نرسید و خود آماج تیغ ها و تیرها شده بود، آنگاه رو به حسین (ع) كرد وگفت: ای فرزند پیامبر خدا! آیا به پیمان خود وفا كردم؟!

حسین (ع) فرمود: آری! تو پیش از من به بهشت خواهی رفت، پس سلام مرا به پیامبر خدا (ص) برسان و به او خبر ده كه من هم از پی تو ملحق می شوم.

پس از آنكه این مرد به شهادت رسید، برادرش علی بن قرظه كه در لكشر عمر بن سعد بود فریاد زد: یا حسین! ای دروغگو فرزند دروغگو!! برادرم را گمراه كردی و فریب دادی تا او را كشتی!

فرمود: خدا برادرت را گمراه نكرد، بلكه او را هدایت كرد.

گفت:خدای من! مرا بكشد اگر تو را نكشتم و یا در جنگ با تو كشته نشوم، آنگاه بر آنحضرت حمله برد ولی نافع بن هلال مرادی جلوی او را گرفت و نیزه ای به او زد كه در اثر آن به خاك افتاد، اما یارانش یورش آوردند، و او را نجات دادند، و معالجه اش


كردند. [1] .


[1] طبري، ج 5، ص 434.